Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 69 (1637 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Lügen haben kurze Beine. <proverb> U دروغ عمرش کوتاه است. [زود فاش می شود که حقیقت ندارد]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
falsch schwören U قسم دروغ خوردن [شهادت دروغ دادن]
Meineid leisten U سوگند دروغ خوردن [گواهی دروغ دادن ]
Lüge {f} U دروغ
lügen U دروغ گفتن
Falscheid {m} U سوگند دروغ
Unwahrheit {f} U نادرستی [دروغ]
fabulieren U دروغ ساختن
laute Lüge U دروغ خالص
Ente {f} U خبر دروغ
Erzschwindel {m} U دروغ بزرگ
Lügendetektor {m} U دروغ سنج
Polygraph {m} U دروغ سنج
Lügen verbreiten U دروغ پخش کردن
sich [Dativ] einreden U به خود دروغ گفتن
nichts als Lügen U بغیر از دروغ هیچ چیز
nichts als lauter Lügen U بغیر از دروغ هیچ چیز
ich müsste lügen, wenn ... U من باید دروغ می گفتم اگر ...
das Blaue vom Himmel lügen <idiom> U شدیدا زیاد دروغ گفتن [اصطلاح مجازی]
wie gedruckt lügen <idiom> U سریع و دیوانه وار دروغ گفتن [اصطلاح روزمره]
Wegen der häufigen Fehlalarme wird im Ernstfall niemand reagieren. U بخاطر اینکه بارها اعلام خطر دروغ است هیچکس در موقعیت جدی واکنش نمی کند.
kurz <adj.> U کوتاه
Fädchen {n} U نخ کوتاه
abkürzen U کوتاه کردن
Zwerg {m} U کوتوله [قد کوتاه]
Zwergin {f} U کوتوله [قد کوتاه] [زن]
kürzen U کوتاه کردن
Kurzbeschreibung {f} U شرح کوتاه
Anhöhe {f} U تپه کوتاه
Ausflug {m} U سفر کوتاه
Aufschrei {m} U فریاد کوتاه
Borniertheit {f} U کوتاه نظری
Bubikopf {m} U موی کوتاه
Atempause {f} U تنفس کوتاه
Abstecher {m} U گردش کوتاه
kurz <adv.> U بصورت کوتاه
Bolzen {m} U میله کوتاه
Engstirnigkeit {f} U کوتاه بینی
Kurzdarstellung {f} U شرح کوتاه
Kurzfassung {f} U شرح کوتاه
spießig <adj.> U کوتاه فکر
engstirnig <adj.> U کوتاه نظر
beschränkt <adj.> U کوتاه نظر
einfach ausgedrückt U به بیان کوتاه
kurz gesagt U به بیان کوتاه
piefig <adj.> U کوتاه فکر
Die Tage nehmen ab. U روزها کوتاه می شوند.
Abnahme {f} U کوتاه شدن [روز]
knappe, schneidige Sprechweise {f} U سخن کوتاه و با نفوذ
Bagatelle {f} U قطعه کوتاه موسیقی
undeutliche Aussprache {f} U سخن کوتاه و بریده
Kurzstrecke {f} U سفر کوتاه [بلیط]
kurzfristig <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
auf kurze Sicht <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
kurzfristig <adj.> U کوتاه مدت [اصطلاح رسمی]
das Verfahren abkürzen U جریان روند را کوتاه کردن
Info {f} U کوتاه نوشته برای اطلاعات
Kurzmeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Sondermeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Eilmeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Verräterin {f} U کسی که پشت سر کسی دیگر دروغ پخش کند یا شکایت بیخود کند. [زن]
Veleumder {m} U کسی که پشت سر کسی دیگر دروغ پخش کند یا شکایت بیخود کند.
Verleumderin {f} U کسی که پشت سر کسی دیگر دروغ پخش کند یا شکایت بیخود کند. [زن]
Verräter {m} U کسی که پشت سر کسی دیگر دروغ پخش کند یا شکایت بیخود کند.
Sie kam auf einen Sprung herein. U او [زن] آمد تو سری بزند [برای دیدار کوتاه] .
Vorlage {f} U پاس کوتاه از میان مدافعان [فوتبال] [ورزش]
[Der Termin] Das ist [mir] zu kurzfristig. U آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
Auf kurze Sicht ist es unter Umständen klüger, auf den Gewinn zugunsten des Umsatzes zu verzichten. U برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
gestützter Anschlag U کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
Recent search history Forum search
1من از دروغ خوشم نمیاد
1Was ist röcklein
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com